سینای چرکولک

امروز سینا با شادی یادآوری یه اتفاق خاطره انگیز و خوشایند تو زندگیش، اومد گفت یه چیزی میخام بگم.. میدونی یه بار بچه که بودم مامان بزرگ که رفته بود دستشویی دندون مصنوعیاشو گذاشتم تو دهنم!

یکی زدم پس کله اش گفتم خاک تو سرت! کِی؟؟

گفت بچه که بودم. اون موقه که هنوز مامان بزرگ دندوناشو تو یه لیوان میذاشت بعضی وقتا!

گفتم چقد احمقی! من یادم نیس از کی دندوناشو نمیذاره تو لیوان.. چند سال پیش؟؟

گفت بابا همون اولای کلاس سومم. تازه رفتم باش یه تیکه کیک که تو یخچال بود رو هم گاز زدم. واقعا خوب می برید. عاشقشونم..

خیلی خوبببب بود به خدا


پ.ن. سینا تازه همین امسال سوم ابتدایی رو تموم کرد!

نظرات 1 + ارسال نظر
ریتا چهارشنبه 19 شهریور 1393 ساعت 11:49 http://rita90.persianblog.ir

چه سینای کثیف الدوله ای!
شیطنت بچگی خیلی جذابه. اونقدر که یادش رفته اون دهنی و کثیفه!

آره..فقط فکر کرده اینو تست کنم ببینم چیه
خوش اومدی ریتا خانوووومم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.